loading...
منتظر313
تیم منتظر 313 بازدید : 118 پنجشنبه 24 اسفند 1391 نظرات (0)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 


گنجشک نر با ماده ی خود گفت: چرا نمی گذاری با تو جفت شوم؟ من اگر بخواهم می توانم قبه ی سلیمان را به منقار بکَنم و به دریا افکنم! 


سخن گنجشک به گوش سلیمان رسید. نبی خدا تبسم نمود و به گنجشک نر گفت: آیا این ادعایی که کردی را می توانی انجام دهی؟! 


گفت: نه رسول خدا، اما شخص، خودش را نزد زنش، بزرگ جلوه می دهد و عاشق را بر آنچه می گوید نباید ملامت کرد. 


سلیمان با ماده سخن گفت: چرا از او رو می گردانی و به او بی اعتنایی می کنی؟ در حالیکه او ادعای محبت با تو را میکند! 


گنجشک ماده گفت: ای رسول خدا! او دروغ می گوید و ادعایش باطل است. چون به جز من، دیگری را هم دوست دارد. 


سخن گنجشک در دل سلیمان اثر کرد و بسیار گریست و چهل روز از عبادتگاه خود بیرون نشد و دعا می کرد که خداوند دل او را از محبت غیر او پاک گرداند و مخصوص محبت خود گرداند... 


کتاب گناهان کبیره- شهید دستغیب

 

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط حسین در تاریخ 1391/12/24 و 17:46 دقیقه ارسال شده است

سلام. ممنون از نظرت. منم شمارو لینک کردم. منو با نام راحوما لینک کنید...


حتما ممنون که سر زدید


کد امنیتی رفرش
درباره ما
لینک با ما
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 92
  • کل نظرات : 51
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 27
  • باردید دیروز : 32
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 126
  • بازدید ماه : 423
  • بازدید سال : 1,572
  • بازدید کلی : 23,913
  • کدهای اختصاصی